مولانا شب وفاتش را شب عروسی میدانست و دوستدارانش هم این شب را جشن میگیرند. این مراسم به شب چلّه هم نزدیک است. انجمن مثنویخوانی تربت حیدریه مراسمی با دو مناسبت برگزار خواهد کرد با حضور شما دوستان عزیز.
زمان: سهشنبه 1398/09/26 ساعت 20:00
مکان: باغسلطانی 9 حسینیهی صفارشرق
جزئیات برنامه را در این کانالها ببینید:
https://t.me/bahman_sabaghzade
https://t.me/masnavikhani
نظرات و پیشنهاداتتان را با ما در میان بگذارید:
@Omidvarbekhoda
@bahmansabaghzade
درود دوستان. پنجشنبه 1398/09/01 جلسهی شعری در تایباد برگزار شد که متاسفانه گرفتاری باعث شد از بودن در جمع دوستانم محروم شوم. در این آشفتهبازار شب شعرهای مناسبتی و بخشنامهای، دوستان شاعر تایبادیام با شاعران هرات هماهنگ کردند و در شهر مرزی تایباد دیدار تازه کردند. شعر خواندند و شعر شنیدند و نمادی شدند از مهربانی مردم ایران و افغانستان.
بهمن صباغ زاده
بیش از سی سال است که افتخار حضور درانجمن شعر قطب را دارم در طی این سال هاشاگردی در محضر استاد نجف زاده ومصاحبت با دوستان بسیار_که ذکر نامشان در حوصله ی این نوشتار نمی گنجد-برایم غنیمتی بوده است.علاوه برآن از حدود دوازده ،سیزده سال پیش انجمن نویسندگان شکل گرفت،گروهی علاقه مند به نوشتن وبه ویژه داستان که تشکلی نداشتند وچشم به اتفاقات جسته وگریخته داشتند،گرد هم آمدند تا داستانی بنویسند وبخوانندواین گونه انجمن نویسندگان(اوسنه) شکل گرفت وشاهد بوده ام که از دل همین نشست وبرخاست های هفتگی در هر دو انجمن چه استعدادهای خوبی بالیدند ،اثر هنری خلق کردند وسبب افتخار این شهر ودیار شدند.مدت هاست این دوانجمن با سرنوشتی مشابه با مشکل نداشتن مکانی مناسب دست به گریبانند.هرازگاهی در جایی وبعد به دلیل مشکلات ایجاده شده بار بر دوش در جست وجوی جایی دیگر تا این که موزه ی مشاهیر به همت دوستان دلسوز فرهنگ دوست در شهرداری(آقایان حسن زاده وشبان و.)در اختیار دوانجمن قرار گرفت موزه به سبب شرایطی که داشت این امکان را فراهم کرد که دوانجمن با فراغ بال به برنامه های جنبی هم بپردازند وبی تشویش از خانه به دوشی های مکرر به آرامش برسند.اماآن آرامش واستقراردرموزه ی مشاهیر اگرچه کمی طولانی تر ازجاهای دیگر بود دولت مستعجل بودو قصه دوباره تکرارشد. کلیدگرفته شد وعذر خواهی شد که جزاین چاره ای نبود وفضا در اختیار بنیاد حفظ آثار وارزش های دفاع مقدس قرارگرفت(که البته یک نهاداست ورئیسی ومعاون و.داردوقطعایک فضای سی چهل متری فضای مناسبی برایشان نیست).با این همه دوستان ما در انجمن قطب موقتا به کتابخانه ی شهید بهشتی رفتند اما انجمن نویسندگان به دلیل مشکل زمانی واین که ساعت هفت تا نه شب برایش وقت مناسبی نبود به همت اعضایش هر هفته جلسه اش را درجایی برگزار کرد وعجالتا آواره است.
البته برخی از دوستان پیشنهاد استفاده مشترک ازمکان را دادندکه عملا به سبب تداخل برنامه ها هماهنگی کار مشکلی است.به هر حال بنابر اهمیتی که بنیاد حفظ آثار داردوعلی الظاهر جای دیگری هم جزموزه متناسب با کار آنان وجود نداشته است با آن فضای اندک خداحافظی کردیم وخاطرات خوشمان را به کاج ها وکلاغ هاسپردیم
امید است هرچه زودتر مجتمع فرهنگی پیشکوه به سامان برسدو جایی مناسب برای انجمن ها آماده شود .به امید آن روز
سید علی علی آبادی
اعتبار قلم بیش از این هاست، با قلم بر روضه های خلد قدم می توان گذاشت و ما ریشه دارتر از آنیم که بادی ناموافق بنیان مان را برکَنَد. اما چند خطی نبشته، طلا را خرج مطلا کرده ایم چون اگر خاموش بنشینی گناه است.
عرض اینکه:
سال هاست که بزرگان فرهنگ و ادب این شهر، دو انجمن محترم و اصیل قطب و نویسندگان اوسنه را بی چشمداشت گردانده اند و از همت متولیان و مسئولین شهر یک میز و چند صندلی نصیب این جلسات هفتگی بوده است که همان را هم از این هفته نداریم.
رفت و آمد و گفتگو با فرماندار و شهردار و شورای شهر مان هم راه به جایی نبرد.
بساط مان را از موزه ی مشاهیر جمع کردیم،
به قول بهمن صباغ زاده : سرو های چهل ساله را کندند.
این یادداشت را نوشته ام تا به آن ها که حتی شعار حمایت از فرهنگ را هم خوب سر نمی دهند بگویم :
بادی که در زمانه بسی شمع ها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد
و سخنی با اهالی راستین ادب: ریشه خواهیم دواند درگوشه ای دیگر از خاک این شهر و مثل هر یکشنبه چشم به راه دیدارتان هستیم.
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است.
با احترام و ارادت
الهام جاویدیان مسئول انجمن نویسندگان اوسنه
تربت حیدریه
انجمن شعر و ادب قطب و انجمن نویسندگان اوسنه مجبور به تخلیهی مکان شدند.
امیدوار بُوَد آدمی به خیر کسان
مرا به خیر تو امّید نیست، شر مرسان
توقّع من امروز به عنوان شاعر و کسی که در برگزاری جلسات ادبی تربت حیدریه نقشی کوچک دارد از مسئولین فرهنگی شهرم به این بیت گلستان سعدی رسیده است. یعنی عاجزانه از ایشان تقاضا کنم آزاری از ایشان متوجه جلسات ادبی نشود یا به تعبیر عامیانه چوب لای چرخ فرهنگ نگذارند. چرا این حرف را میزنم؟ ادامهاش را بخوانید.
برگ زرّینی به کارنامهی شهرداری و شورای شهر پنجم تربت حیدریه اضافه شد و در تاریخ شنبه 1398/09/09 عذرِ یکی از قدیمیترین و پُرمخاطبترین جلسههای ادبی استان خواستند. سروِ چهل سالهی انجمن ادبی قطب را از ریشه درآوردند و تحویلمان دادند. جایش هم نهالی کاشتند با عنوان بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس تربت حیدریه» که چشم به برگ و بارش داریم.
بله؛ منتخبین مردم، ساختمانی متعلّق به شهرداری (در باغملی تربت حیدریه) را از دو انجمن مردمنهاد که بدون بودجه، امکانات و از جیب شاعران و نویسندگان اداره میشد گرفتند و به بنیادی دولتی دادند.
جالب این است که یک ماه پیش هم به بهانهی انتقال مکان شورای شهر، امر به تخلیه دادند و کلید را از انجمنهای ادبی گرفتند. بعد از چند هفته بلاتکلیفی و رفت و آمد و نامهنگاری، باز کلید را تحویلمان دادند تا برگزاری جلسات را از سر بگیریم.
جهت روشن شدنِ ذهنِ مخاطبانِ این مطلب، باید بگویم که در انجمنهای ادبی، شاعران و نویسندگان یکدیگر را ملاقات میکنند، آخرین کارهایشان را میخوانند، نقد و نظر دیگران را میشنوند، در این همنشینی و گفتگو نوجوانها و جوانها رشد میکنند، در شعر و نویسندگی پخته میشوند و اینها امیدی میشوند برای آیندهی فرهنگی شهر و کشور.
موضوع از زاویهی دیگری هم نگریستنی است، سالهاست شهرداریها در تمام کشور از هنرمندان دعوت میکنند که جلساتشان را در ساختمانهای متعلق به شهرداری برگزار کنند و بودجههایی هم در این راه صرف میکنند که نمونههایش در سطح استان فراوان دیده میشود. از این نظر هم شهرداری تربت حیدریه متفاوت عمل کرد و دو انجمن ادبی را که هیچ بار مالی هم نداشتند، از خود جدا کرد.
به قول شهریار اصل خبر که یک قلم بیتو سیاه شد جهان/ حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردن است»، جلسات ادبی تربت حیدریه همچنان بر قرار خواهد بود. این انجمنها ریشه در دلِ عاشقان ادبیات دارد و اهلِ فرهنگ و ادب برای آموزش به نسل بعد و روشن ماندن چراغ ادبیات نه تنها چیزی نمیخواهند بلکه هزینه هم میکنند. فقط در این فراز و نشیبها، مدّعیان از عاشقان شناخته میشوند.
بهمن صباغ زاده
#انجمن_قطب
درود دوستان عزیز. خوشبختانه جلسات ادبی شهرستان تربت حیدریه از نظر کمّی و کیفی در حال رشد هستند.
آبانماه سال 1398 یک انجمن بسیار خوب به انجمنهای ادبی تربت حیدریه اضافه شد که قرار است به صورت تخصصی در زمینهی شعر کودک و نوجوان فعالیت کند.
سالهاست کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان با حضور علاقهمندانی چون استاد سیدعلی ٬ آقای محمود خرقانی٬ خانم ناهید ترشیزی و آقای اسدالله اسحاقی که همه از شاعران خوب همروزگار هستند سهم بسیاری در تربیت شاعران تربت حیدریه داشته است. شاعرانی بسیار موفق از جلسات کانون به جلسات شعر بزرگسالان راه پیدا کردهاند که هر کدام جزو افتخارات تربت حیدریه هستند.
چهارشنبه 1398/08/29 در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تربت حیدریه انجمن شعر و ادب کودک و نوجوان به نام انجمن محمود کیانوش افتتاح شد. محمود کیانوش از پایهگذاران شعر کودک و نوجوان در کشور است. این انجمن با حضور استاد بیوک ملکی٬ عباسعلی سپاهی٬ اسدالله اسحاقی، استاد سیدعلی و استاد احمد نجف زاده و جمعی دیگر شاعران همشهری افتتاح شد.
دوستان علاقهمند و شاعران کودک و نوجوانان هر یکشنبه ساعت 15:00 میتوانند در جلسات انجمن محمود کیانوش شرکت کنند. جلسات در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تربت حیدریه ابتدای خیابان قائم برگزار خواهد شد.
مطمئنم که شعر تربت حیدریه بسیار بیشتر از این رشد خواهد کرد و در سایهی این انجمنهای ادبی میتوانیم به آیندهی فرهنگی شهرمان امیدوارتر باشیم.
بهمن صباغ زاده
#انجمن_محمود_کیانوش
https://t.me/bahman_sabaghzade
حسین دوپیکر هنرمند نامآشنای هنرهای تجسمی و از افتخارات شهرستان تربت حیدریه و خراسان است امّا مانند درختان پُربار و سربهزیر همیشه سرش گرم هنرش است و فروتنانه از شرح و بازتابِ آن سر باز میزند. در ادامه زندگینامهی این هنرمند نامی را با هم میخوانیم.
حسین دوپیکر در هشتم بهمنماه 1362 در روستای امیرآباد واقع در هفتکیلومتری جنوب تربت حیدریه به دنیا آمد. پدرش مرحوم رمضان دوپیکر مردی بود از جنس آب و آیینه، زلال و ساده که به کارهای کشاورزی و دامداری مشغول بود و پینههای دستش از دشتهای اطراف تربت حکایتها داشت. پدر حسین چشم و چراغ شبنشینیهای روستا بود که در اصطلاح مردمان تربت شُوچِرَغو» (owčerāqu) گفته میشود. صدایی خوش داشت و فریادهای تربتی را به آواز دلنشین میخواند. در داستانگویی هم ذوقی داشت و روایتهایی فراوان از اوسنههای محلی تربت را همواره در ذهن و ضمیر داشت.
حسین در خانهی رمضان دوپیکر پس از چهار برادر و چهار خواهر چشم به دنیا باز کرد و به اصطلاح عامیانه تَهْتُغاریِ خانه بود. مادرش زهرا -خداش در همهحال از بلا نگه دارد- در روستا، به مهربانی و مهماننوازی و خانهداری شهره است و نمونهای است از ن سختکوش خراسانی که در داستانهای محمود دولتآبادی شاید بتوانید نمونهاش را بیابید. برادر بزرگتر حسین، عباس دوپیکر از نوجوانی به نقّاشی علاقهمند بود و اگر فراغتی از کارهای روستا پیدا میکرد مونسش خودکار و کاغذ بود و کارش طراحی و نقاشی.
استعداد حسین را در هنرهای تجسمی همسالان و همبازیهایش در روستا میتوانند گواهی بدهند که از همان سنین پیش از مدرسه، بازی مورد علاقهاش گِلبازی کنار جوی قنات روستا بود و همواره با ظروف و اجسام گِلینی که میساخت و در آفتاب خشک میکرد، سرگرم بود.
او در مورد چگونگی علاقهاش به هنرهای تجسمی در مصاحبهای گفته است: شاید باورش سخت باشد، من در دوران کودکی با دیدن یک سریال انیمشنی به نام بچههای کوه آلپ به مجسّمهسازی علاقمند شدم. هم سن و سالهای من باید با این انیمشن آشنا باشند. یکی از شخصیتهای این انیمیشن به نام لوسیمِی به جنگل میرفت و در کنار یک پیرمرد مجسمه میساخت و من با دیدن کار آنها غرق لذت میشدم»
به هفت سالگی که رسید روانهی مدرسهی کوچک امیرآباد شد و در کنار دختران و پسران دیگر که غالباً همه با هم خویشاوندی داشتند مشغول تحصیل شد. تا پنجم ابتدایی را در روستای امیرآباد درس خواند و پس از آن برای تحصیل در دورهی راهنمایی روانهی تربت حیدریه شد. مدرسهی راهنمایی حجّت در باغسلطانی قرار دارد که یکی از محلههای قدیمی تربت است. رفت و آمد از روستا سختیهای خودش را داشت و نوجوانیِ حسین در این رفت و آمدها گذشت.
در همین سالها یعنی دورهی راهنمایی نزدِ یکی از خویشاوندان کار با چوب را آموخت و منبّت و خرّاطی و ساخت مجسّمههای چوبی به یکی از سرگرمیهای مورد علاقهی حسین دوپیکر تبدیل شد. در دورهی راهنمایی نمرههایش خوب بود و بعد از آن وارد دبیرستان راشد تربت حیدریه شد. از آنجا که در تربت حیدریه برای پسران رشتهی هنر وجود نداشت به ناچار در ادامه برای تحصیل، رشتهی برق را انتخاب کرد و در هنرستان دارالفنون تربت ثبتنام کرد. رشتهی برق با طبع و سلیقهی حسین سازگار نبود امّا هرطور بود در این رشته دیپلم گرفت. در سالهای تحصیل در تربت حیدریه با دوستانی هنرمند آشنا شده بود و همراه با چند تن از این دوستان که علاقهمند به هنرهای موسیقی و نقّاشی بودند به مشهد رفت و برای پیشدانشگاهی در رشتهی هنر ثبتنام کرد تا بتواند در کنکور هنر شرکت کند.
قبولی در کنکور هنر برای حسین دوپیکر نقطهی مهمّی در زندگی حرفهاش به شمار میرود. کارشناسی مجسّمهسازی دانشکدهی هنر نیشابور زندگی هنری و حرفهای حسین دوپیکر را به جریان انداخت. مهرماه 1389 وارد دانشگاه نیشابور شد و تمام همّتش را صرف یادگیری کرد. چهارسال با استادانی چون نجیبی، معمارزاده، بروجنی٬ معماریان و رضا قرهباغی کار کرد و در سال 1393 در رشتهی مجسّمهسازی و در مقطع کارشناسی از دانشکدهی هنر نیشابور فارغالتحصیل شد.
دوپیکر در دوران تحصیل در کارشناسی رتبهی الف» داشت و همین باعث شد به عنوان دانشجوی نخبه و به صورت بورسیه در دانشگاه هنر تبریز پذیرفته شد. مهرماه 1393 وارد دانشگاه تبریز شد و در سال 1396 به عنوان کارشناس ارشد در رشتهی هنر اسلامی از این دانشگاه فارغ التحصیل شد.
در دوران کارشناسی ارشد در تبریز با خانم نادیا جوادی که مانند خودش فارغالتحصیل مجسّمهسازی دانشکدهی هنر نیشابور و دانشجوی رشتهی هنرهای اسلامی تبریز بود ازدواج کرد و در خانهای در خیابان توماس نزدیک دانشگاه هنر تبریز ساکن شدند. میوهی ازدواج این دو هنرمند پسریست به نام نیروان که آب و رنگ بیشتری به خانهی باصفای ایشان داده است.
استعدادی که جناب دوپیکر در دوران تحصیل در این رشته از خود نشان داد و همچنین کارهایی که ساخت باعث شد به سمپوزیمها و وُرکشاپهای مختلف دعوت شود. سال 1395 دبیر فنّی اوّلین سمپوزیم ملی سردیسهای شهدای ماکو و سال 1396 داور هشتمین رویداد هنرهای تجسّمی در تربت حیدریه بود.
فضای هنری و بستر مناسب فعّالیت در رشتهی هنرهای تجسّمی باعث شد و که حسین دوپیکر و همسرش بعد از فارغالتحصیلی در تبریز بمانند و در این شهر زیبا و در کنار آذریهای هنردوست به کار و فعّالیتهای هنریشان ادامه دهند.
پس از فارغالتحصیلی به عضویت انجمن مجسمهسازان آذربایجان شرقی و مؤسسهی توسعهی هنرهای معاصر کشور درآمد.
در دوران تحصیل و پس از آن در جشنوارههای مختلف هنرهای تجسمی که برگزار میشد همواره جزو مقامهای برتر و نفرات برگزیده بود که از آن میان میتوان به این موارد اشاره کرد:
مقام اوّل در وُرکشاپ مجسّمهسازی فردوسی، دانشگاه نیشابور، سال 1390
مقام اوّل در وُرکشاپ مجسّمهسازی عطّار، دانشگاه نیشابور، سال 1391
مقام اوّل در وُرکشاپ مجسّمهسازی خیّام، دانشگاه نیشابور، سال 1392
اثر منتخب در چهارمین سپوزیم بینالمللی مجسّمهی تهران، سال 1392
اثر منتخب در وُرکشاپ مجسّمهسازی شفیعی کدکنی، سال 1393
اثر منتخب در اوّلین سمپوزیم ملی سردیسهای شهدای ماکو، سال 1395
اثر منتخب در دوّمین سمپوزیوم ملّی مجسّمههای شنی بافق، سال 1396
اثر منتخب در وُرکشاپ مجسّمهسازی میراث فرهنگی و شهرداری تبریز، سال 1397
اثر منتخب در اوّلین سمپوزیوم پُرترهی مشاهیر جلفا منطقهی آزاد ارس، سال 1398
حسین دوپیکر همچنین در این سالها هنر خود را صرف ساخت و طراحی مجسمههای شخصیتهایی بسیار کرده و آثار تجسمی وی در جای جای مرز پُرگهر نصب است و چشم رهگذاران را نوازش میکند. از جمله:
اِلِمان دائمی سَرو و مرغ به سفارش شهرداری نیشابور، سال 1392
نیمتنهی ابوسعید ابوالخیر به سفارش شهرداری تربت حیدریه، سال 1392
سردیس شهید رجایی به سفارش شهرداری تربت حیدریه، سال 1393
سردیسهای دکتر حسین ملک افضلی، دکتر کامل شادپور و دکتر سیروس پیلهرودی به سفارش سازمان بهداشت و سلامت تبریز، سال 1394
سردیس استاد محمد قهرمان نصب شده روستای امیرآباد زادگاه استاد قهرمان و همچنین حسین دوپیکر که با هزینهی شخصی صاحب اثر ساخته شد، سال 1395
سردیس شهید رجایی به سفارش مجتمع فرهنگی تفریحی باغرود نیشابور، سال 1395
سردیس شهدای سال 1320 جلفا در منطقهی آزاد ارس، سال 1396
سردیسهای علّامه فاضل تونی، قطبالدین حیدر تونی و سلیمی تونی به سفارش شهرداری فردوس سال 1396
تندیس شهید مهدی باکری به سفارش سازمان عموان شهر جدید سهند، سال 1397
همچنین وی از طرف بنیاد ملی نخبگان آذربایجان شرقی شایستهی دریافت لوح تقدیر شناخته شد و در سوّمین نمایشگاه بینالمللی ارسیکا مقام اوّل را کسب کرد.
استاد حسین دوپیکر از سال 1397 برای تدریس به دانشگاه هنر اسلامی تبریز دعوت شد و ضمن تدریس هنرهای تجسمی در کارگاههای دانشگاه هنر تبریز همچنان در کارگاهها، وُرکشاپها و سمپوزیومهایی که در کشور برگزار میشود شرکت میکند.
استاد دوپیکر در سال اخیر ( تیرماه 1398) به همراه همسرش در دوّمین سمپوزیوم مجسّمهسازی مفاخر ایران که ویژهی هنرمندان معاصر برگزار شده بود شرکت کردند. استاد دوپیکر در این سمپوزیوم سردیس کریم پیرنیا از بزرگان معماری معاصر و همسرشان خانم نادیا جوادی سردیس ابوالحسنخان صبا از مشاهیر موسیقی را ساختند.
برای استاد حسین دوپیکر و خانوادهی هنرمند ایشان آرزوی خوشبختی و موفقیت در کار و زندگی دارم. امیدوارم نوشتن این زندگینامه قدمی کوچک باشد در پاسداشت هنرمندان بزرگ این آب و خاک.
21 مردادماه 1398 تربت حیدریه خراسان- بهمن صباغ زاده
درود دوستان عزیز. هر کس چند کار از کارهای من رو خونده باشه خیلی راحت متوجه میشه که علاقهی چندانی به شعر اجتماعی یا ی ندارم و نگاهم در غزل همون نگاه عاشقانهی سنّتی هست. حدود ده سال پیش یکی از کارهام کمی رنگ و بوی اجتماعی به خودش گرفت و همین رنگ و بوی اجتماعی پای چند تضمین رو از شعر زمستان اخوان به شعرم باز کرد که صد البته باعث افتخاره.
به مناسبت بیست و نهمین سالروز درگذشت اخوان این کار را با هم میخونیم.
به یاد مهدی اخوان ثالث :
برادر! خون تو از سینهی من میزند بیرون
بمان در خانهات، جلاد گردن میزند بیرون
سپر برداشتن را گازِ اشکآور نمیفهمد
زِرِه سودی ندارد، تیر از تن میزند بیرون
نگیری خُرده بر روباه در بازارِ مکّاران
که امشب شیر هم خود را به مُردن میزند بیرون
چرا دست محبت سوی کس یازی در این سرما؟»
که از هر آستینی دستِ دشمن میزند بیرون
زمستان است» و شب بس ناجوانمردانه سرد است ، آی.»
نفس در سینه فریاد است و بهمن میزند بیرون
تو ماندی در حیاط کوچک پاییز در زندان»
و رخش از خوان هشتم» بیتهمتن میزند بیرون
#بهمن_صباغ_زاده
https://t.me/bahman_sabaghzade
درباره این سایت